>
و هنوز امید هست امید به لحظه هایی که هنوز منتظرند توبا تمام آنچه بودی و من و زمین هنوز منتظریم تا شاید همان خنده ها دوباره تکرار شود و هستند چیز هایی که فکر می کنیم نیست!! یا در آن لحظه که خورشید به زمین می رسد و به او سلام میکند مثل خوابی که دیگر تکرار نمی شود کجایی !!! من این سوال را فقط از خدا می پرسیدم و تو تنها کسی بودی که جواب آن را می دانستی. و من می دانستم رفتن تو اول تنهایی من است و تنهایی، تنها همدم من در کنار سرنوشنم با من شبها قدم می زند و می گوید از لحظه هایی که می توانست باشد و نبود و خاطراتی که سال ها ست که بویه تازگی می دهد طعم انتظار تلخ است این را خوب می دانی تلخ تر از بادام های تلخی که از باغچه ی همسایه می دزدیدیم و تلخ تر از اضطراب دویدن باغبان از پی مان تو کجایی !!؟ به هر که رسیدم از تو پرسیدم!!! هیچ کس تنهایی ام را جدی نگرفت آسمان که همیشه هوا مرا داشت و زمین که همیشه هم قدمم بود هم جوابم را ندادند حتی دیوار های اتاقم نیز دیگر جوابم را نمی دهند می بینی من چه تنها ماندم!!! پس کجایی !!! شاید میان همان علفزاری که تنهایت گذاشتم بتوانم دوباره پیدا کنم بوی صدایی که هنوز در گوشم هست شاید علفزار خبری از تو داشته باشد!!! یا گنجشک هایی که سر دانه با هم دعوا می کردند و شنیدن صدای ما بودکه سکوت را به دانه تبدیل می کرد شاید آنها بداند که کجایی!! من که گشتم همه ی آنچه به او مکان می گفتند پس کجایی !!!؟ خوابهایی که میدیدیم یادت هست؟؟؟!!! از آنها هم سراق تو را گرفتم!به امید اینکه شاید آنها تو را دیده باشند بعد از رفتنت. من سراق تو را از همه میگیرم هنوز به امید اینکه شاید روزی دوباره تورا پیدا کنم تو را پیدا کنم در میان همان هایی که تو را گم کردم وصدایت هنوز با من است و من هنوز چشم براه آمدنت!! بعد از تو، جوانی ام را هم گم کردم همه آنچه مرا پیش تو محبوب می کرد من راهی را در پیش گرفتم که بی راهه آغاز آن بود و به تو میرسیدم در آخر تو کجایی !!! من به تو مدیونم تمام آنچه را که دارم که اگر تو نبودی و در سردیه گرم ترین روزهای آخرین تابستانی که با هم بودیم دست مرا نمی گرفتی شاید همین خطره ها نیز فقط برایم خوابی بیش نبود مثل مه سپیده دم که با آمدن خورشید همه او را فراموش می کنند!!! می دانم هنوز مرا به خاطر داری می دانم اگر گاهی به آن چه بودیم فکر کنی می بینی هنوز شوق رسیدن را در چشمانم که همیشه چشم به راه تو بودند تو کجایی؟؟ خسته شدم!! ا ز خودم از اینکه آسمان همیشه آب یست و گاهی می پرسم آیا این است همان تقدیر زندگی!! ولی تقدیر هم دیر عوض شده مثل همیشه نیست او هم دیگر به زندگی مثل من نگاه نمی کند ولی شاید اگر تقدیر عوض شود و دوباره اگر زمین آشتی کند با فاصله ی ها ی آسمان شاید تو را دوباره ببینم و خاطراتی که در جاده ی فراموشی راه خود را گم کرده بودند دوباره برگردند پس بیا بیا تا باهم گذر خاطره ها را دوباره تکرار کنیم بیا کودکیمان را از گذشته بدزدیم و دوبار شروع کنیم راهی که رفتیم و گم شدیم!!! قدم بزبیم در میان همان علفزاری که حالا خیابان شده برویم به همان باغ همسایه که حالا خانه شده بیا زمانه را عوض کنیم
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
به نام عشق زيباترين خطاي انسان. سلام دوستان خوبم بعضی از این شعرها که تو وبلاگم میبینید از خودم هستش و امیدوارم که خوشتون بیاد/ منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستم/ reyhane
Home
|